این چلچراغ بر سر گورِ که روشن است
این شهر نیست، مظهر ویرانی من است
یا سفرهٰ ضیافت دزدانِ با چراغ
کآنچه نبردهاند پشیمانیِ من است
تا چند نسل از پی نسل ای سیاهدل
آن رنگ و بوی و روی فریبا تباه کرد؟
شکر خدا که دورِ دورویی بهسر رسید
بنگر که روزگار تو را روسیاه کرد
اقبالشان گره به تو خوردهاست و از قضا
چون شاهراههای تو بستهاست بختشان
خکشیده نارسیدهبهبر چونکه سالهاست
از ریشهٰ امید بریده درختشان
آنقدر غرق درد و عذابند مردمت
که دوزخی بهروی زمین میشمارمت
حتی اگر عذاب الهی دروغ هست
من باز هم تو را به خدا میسپارمت
برچسب : نویسنده : alireza-sadeghi بازدید : 29